معنی فعالیت ابتکاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابتکاری

ابداعی، بدیع، تازه، نو


فعالیت

پرکاری، تلاش، جدیت، سخت‌کوشی، کار، کوشش، مشغله

لغت نامه دهخدا

فعالیت

فعالیت. [ف َع ْ عا لی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) کوشش. (فرهنگ فارسی معین).
- فعالیت به خرج دادن، کوشیدن. کوشش کردن. (ازفرهنگ فارسی معین).
- فعالیت داشتن، کوشش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- فعالیت کردن، کوشیدن.

فرهنگ معین

فعالیت

(فَ یَّ) [ازع.] (مص جع.) کوشش.

فرهنگ عمید

فعالیت

کاروکوشش بسیار، پرکاری،
عمل به کار

کلمات بیگانه به فارسی

فعالیت

تکاپو، کار وجنبش

فرهنگ فارسی هوشیار

فعالیت

کوشش، پر کاری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فعالیت

کوشش، تکاپو، کار و جنبش، کنشگری، کنش وری

فارسی به عربی

فعالیت

تحریک، حقیقه، نشاط


دارای هوش ابتکاری

مبدع

فارسی به ایتالیایی

فعالیت

attività

فارسی به آلمانی

فعالیت

Taetigkeit

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فعالیت ابتکاری

1225

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری